... 368 ...

ساخت وبلاگ

دراز به دراز رو تخت افتادم و به این فکر میکنم چه بلایی داره سرم میاد.به اینکه من نباید اینجا باشم و اگر نباید اینجا باشم کجا باید می بودم.رد نوری که از پنجره روی شکمم میتابه با نفسام بالا و پایین میشه.پاهامو تووی شکمم جمع میکنم اما این درد تسکین پذیر نیست.با دست و پاهام روی تخت نیم دایره میکشم.دلم میخواد انقدر اینکارو ادامه بدم تا زمین سوراخ بشه. انقدر بکنم که برسم به عمق زمین.بچسبم به داغی قلبش..یهو بسوزم نه ذره ذره.میخوام دست کنم توو دلم. رحم,معده و هرچی که مثل تیشه ضربه میزنه به دیواره هارو از جا بکنم.میخوام از جام بلند شم.کلی کار دارم.کلاسم دیر شده اما نمیتونم.نمیدونم تا کی دووم میارم... همه چیز الکی شده. الکی صبحا از خواب پا میشم, الکی صبحونه میخورم,الکی راه میرم. الکی حرف میزنمو الکی میخندم.این الکی پا شدن و حرف زدن از همشون برام زجرآورتره.گوشام از صدام کر شده.مردمکام تکون نمیخوره.نمیخوام بدنم با هیچ چیزی جز ملحفه تماس داشته باشه.باید توی سوراخای دماغم پنبه بذارم.این همه بو حالمو بهم میزنه..من الکی بین زنده ها می لولم.کی میخوان منو از این زندگی بندازن بیرون.توو سرم که هیچ چیزی احساس نمیکنم اما گاهی یه نقطه ی کوچیک نور که توو دلم سوسو میزنه رو می بینم که کاش نمی زد. این هر روز بیدار شدن و ادامه دادن مال همون لکه نور فاکامالاییه که کاش کامل ناپدید بشه و بذاره من تا ابد توو تاریکی بمونم.

$ دلم میخواهد آسمان چیز پاره شدنی می بود
  دلم میخواهد زمین,
  مردی بود که به زیر مشتهایم میگرفتمش
  همه حرف ها,همه حس ها
  همه چیز این جا قدیمی شده
  میدانی؟ چیزی برای زندگی پیدا نمی کنم..
  باید دوباره ترس هامان را آب و دانه دهیم
  قایق هامان را بیرون بیاوریم
  باید دوباره بر این خشکی پارو بزنیم..
  توهم...
  توهم ما را سرپا و زنده نگه می دارد..
  /شهرام شیدایی/
ماییم و می و مطرب و این کنج خراب/جان و دل و جام و جامه پر درد شراب/فارغ ز امید رحمت و بیم عذاب/آزاد ز خاک و باد و و از آتش و آب...
ما را در سایت ماییم و می و مطرب و این کنج خراب/جان و دل و جام و جامه پر درد شراب/فارغ ز امید رحمت و بیم عذاب/آزاد ز خاک و باد و و از آتش و آب دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 1the-fingerprintsf بازدید : 112 تاريخ : سه شنبه 29 اسفند 1396 ساعت: 21:52